اشعار شهادت امام حسن (علیه السلام)
صلح وقتی به معنی صلح است ، که پذیرنده سنگری دارد
و اگر صلح را قبول نکرد ، پشت گرمی به لشگری دارد
و اگر پرچم سفید نداشت ، یا به یاران خود امید نداشت
سر به زانوی غم اگر که گذاشت ، دامن مهر مادری دارد
دامن مادری اگر که نداشت ، چاره دیگری اگر که نداشت
باز در اوج بی کسی هایش ، سر در آغوش همسری دارد
سنگری نیست…لشگری هم نیست...چند وقتی ست مادری هم نیست...
پشت این مرد ظاهرا خالی ست... نه... که در پشت خنجری دارد
همه درها به روی او بسته ، همه درها به روی او بسته
همه درها به روی او... اما همچنان رو به غم دری دارد
زنی آمد میان بیت نشست ، کاسه زهر را گرفت به دست
به خیالش که خانه تاریخ ، شیشه های مشجری دارد
هرچه گشتم میان باطل و حق، هیچ حرفی به غیر جنگ نبود
ای لغت نامه ها قبول کنید صلح معنای دیگری دارد
محمدحسین ملکیان
******************************
دارم به خاطر حرمت گریه می کنم
از شوق سفره ی کرمت گریه می کنم
در روضه های محترمت گریه می کنم
وقتی برای درد و غمت گریه می کنم
حتی علی و فاطمه خوشحال میشوند
در خانواده ات همه خوشحال میشوند
دنیا ندید وسعت بالاتر از تو را
سائل ندید جز خودت آقاتر از تو را
دستی ندید دستِ بفرماتر از تو را
یثرب ندید حضرت تنهاتر از تو را
تنها میانِ خانه و تنها میان شهر
زخم زبان همسر و زخم زبان شهر
پای غریبی تو به پا برنخواستند
یا دشمنت شدند و یا برنخواستند
مشتی حرامزاده ز جا برنخواستند
وارد شدی به پای شما برنخواستند
اهلِ مدینه ناز شما را کشیده اند
یک عده جانماز شما را کشیده اند
با خنده زخم بر جگرت میگذاشتند
اهلِ مدینه سر به سرت میگذاشتند
گاهی عصا به رویِ پرت میگذاشتند
یک کوزه سم کنار سرت میگذاشتند
تنها ، غریب ، بی کس و آرام میروی
از کوچه هایِ طعنه و دشنام میروی
در کوچه میروی ، غمِ مادر نشسته است
قنفذ در این مسیر مکرر نشسته است
در پیش تو مغیره به منبر نشسته است
درخانه پای قتل تو همسر نشسته است
این زهر و درد سوختنت فرق میکند
تو طرزِ دست و پا زدنت فرق میکند
زانو بغل مکن چقدر آه میکشی
تو در جواب اهل گذر آه میکشی
با راز خویش تا به سحر آه میکشی
داری به جای چند نفر آه میکشی
در آه آه خویش تو مویت سفید شد
در کوچه ای امید دلت نا امید شد
تقصیر تو نبود که مادر پرش شکست
تقصیر تو نبود اگر زیورش شکست
تقصیر تو نبود دل اطهرش شکست
تقصیر تو نبود زدند و سرش شکست
گیرم که دست تو سپر مادرت نشد
تقصیر تو نبود قدت یاورت نشد
بیرون بریز این جگر پاره پاره را
بیرون بریز غصه ی این گوشواره را
زینب رسیده است بگو راه چاره را
خونابه های دور لب پر شراره را
با مقنعه دهان تو را پاک میکند
این خاک گیسوان تو را پاک میکند
خون لخته روی پیرهنت ریخته شده
آلاله وقت آمدنت ریخته شده
هفتاد تیر در بدنت ریخته شده
هم خون تازه از کفنت ریخته شده
دارد حسین پیش تو از حال میرود
او از کنار تو ته گودال میرود
شکر خدا که پیرهنت در نیامده
با زور ، خاتم یمنت در نیامده
دیگر لباسهای تنت در نیامده
یا چوب نیزه از دهنت در نیامده
شکر خدا که پیکر پاک تو پا نخورد
سرنیزه ای میان گلوی تو جا نخورد
اما حسین صورت از خون خضاب داشت
در دل برایِ خواهرِ خود اضطراب داشت
یک کوه غُصه داشت ولیکن رباب داشت
جا در میان مجلس و بزم شراب داشت
با چوبدست روی لبش مینواختند
یک عده مست روی لبش مینواختند
محمد جواد پرچمی
******************************
باز از گریه ی من چشم شب تار گریست
چشم مهتاب به حال من بیدار گریست
تا که از سینه ی خود آه کشیدم آرام
دل سنگ آب شد و آب شرر بار گریست
پاره های جگرم از لب سرخم تا ریخت
جگر طشت از این روضه ی دشوار گریست
قاتلم خنده به لب دارد و انداخت مرا
یاد روزی که طبیب از غمِ بیمار گریست
یادِ آن روز که جای همه ی مردم شهر
یک یهودی به غریبیِ پدرِ زار گریست
یادِ آن روز که آتش نفسم بند آورد
یاد آن روز که دل در غمِ دلدار گریست
چقدر سخت گذشته است به مردی که به خاک
پیش چشم همه در حلقۀ انظار گریست
دید آتش که کسی نیست بگوید بر ما
شعله زد بر در و ، در سوخت و تبدار گریست
در آتش زده بود و گل یاس و مادر
آنچنان خورد به دیوار که دیوار گریست
مثل چشمانِ من و چشم حسین و زینب
میخ بر سر زدُ خون ریخت و خونبار گریست
حسن لطفی
******************************
گرچه خاکی است ولی مرقد او کعبه ماست
نام آن گرچه بقیع است ولی عرش خداست
حرم کرب و بلا جلوهی بیت الحسن است
حسنیه است به هر جا که حسینیه به پاست
طالع هر که حسینیست یقینا حسنی است
که حسینبنعلی هم حسن دوم ماست
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟
که سروکار غلامان حسن با زهراست
علی اکبر لطیفیان
******************************
مجموعه ي صفات خدا ميشود حسن
اسماء ذات در همه جا ميشود حسن
صدتا پسر به فاطمه روزي كند خدا
يا ميشود حسين و يا ميشود حسن
جبريل هم به رتبه ي ما غبطه ميخورد
وقتي كه همنشين گدا ميشود حسن
اين رنگ سبز رنگِ مقام سيادت است
امروز سيدالشهدا ميشود حسن
از بركت حسين حسين گلوي ما
يك روز ميشود همه جا ميشود حسن
از تخته پاره هاي به هم دوخته شده
با زحمتِ حسين جدا ميشود حسن
از تيرها مقطعه كردن عجيب نيست
حا سين و نون هجا به هجا ميشود حسن
علی اکبر لطيفيان
موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت امام حسن (علیه السلام)